عاشق که شد چو پروانهای بیپروا از خود گذشت؛ سرمایة جوانی و نشاطش را بر کف نهاد و همه را یکجا تقدیم محبوب کرد. تقدیم محبوبی که به هوای عاشقانهای عظیم با معبود، بهآسانی از خود و او عبور کرده بود.
«سید اگر اشکانه را نمیدید، هرگز عاشق نمیشد؛ ولی او را دید و عاشق شد و فکر کرد دختری که اسمش اشکانه است، هرگز نخواهد فهمید جوانی که اسمش سید حسین است، چهقدر دوستش دارد».
سید نمیدانست اشکانه تا کجا پای او و محبّتش دلاورانه صبوری میکند و بذر عشقی که از نگاه نجیب او در دلش جوانه زده بود را چگونه تا ثریا میپروراند؛ سبز و سربلند!
«اشکانه» حکایت عاشقی دو دلدار در دوران دفاع مقدّس است؛ دورانی که با ایثار و فداکاری ملّت قهرمان و غیور ایران، عشقهای زمینی بسیاری رنگ و بوی ابدی آسمان به خود گرفت.
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم آبان ۱۳۹۶ساعت 8:55 توسط
کتابدارن کتابخانه پروین |
نقد کتاب...
ما را در سایت نقد کتاب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : parvin-rey بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 2:56